«این خبر را به همهٔ ملّتها برسانید! و آن را اعلام کنید!
به همه علامت بدهید و این خبر را برسانید!
آن را پنهان نکنید!
بابل سقوط کرده!
و خدایش مَردوک درهم شکسته است!
بُتهای بابل رسوا و تصاویر برجستهٔ آنها خرد شدهاند.
«قوم من مانند گوسفندانی هستند که شبانانشان اجازه دادند، آنها در کوهها گُم شوند. آنها مانند گوسفندان سرگردان هستند واز یک کوه به کوه دیگر میروند، امّا آنها فراموش کردهاند خانهٔ آنها کجاست.
هرکس آنها را میدید، به آنها حمله میکرد. دشمنانشان میگویند: 'آنها علیه خداوند گناه ورزیدهاند، پس ما هرچه کردهایم، غلط نیست. اجدادشان به خداوند اعتماد کردند، پس آنها هم باید نسبت به او امین و باوفا میبودند!'
من گروهی از ملّتهای مقیم شمال را برمیانگیزم و آنها را وادار میکنم تا به بابل حمله کنند. آنها علیه آن کشور به صف ایستادهاند تا آن را فتح کنند. آنها شکارچیان ماهری هستند که هیچگاه تیر آنها به خطا نمیرود.
شیپور جنگ را در اطراف شهر به صدا درآورید! بابل تسلیم شده است. دیوارهایش درهم شکسته و خراب شدهاند. من از مردم بابل انتقام میگیرم. پس شما هم از آنها انتقام بگیرید و با آنها همانطور رفتار کنید که با شما رفتار کردهاند.
اجازه ندهید در این سرزمین بذری کاشته یا محصولی برداشت شود. تمام بیگانگانی که در آن زندگی میکنند از ارتش مهاجم خواهند ترسید و به سرزمینهای خود برخواهند گشت.»
خداوند میگوید: «قوم اسرائیل مانند گوسفندانی هستند که شیرها در تعقیبشان بودند و آنها را پراکنده کردهاند. اول امپراتور آشور به آنها حمله کرد، و بعد از آن نبوکدنصر پادشاه بابل استخوانهای آنها را خُرد کرد.
من قوم اسرائیل را به سرزمین خودشان برمیگردانم. آنها غذایی را خواهند خورد که در کوه کرمل و در ناحیه باشان میروید، و آنها هرقدر بخواهند میتوانند از محصولات سرزمینهای افرایم و جلعاد بخورند.
از هر طرف به آن حمله کنید و درهای انبارهای غلاّت را بگشایید! غنیمتهای جنگی را مثل خرمنهای غلاّت جمع کنید! این کشور را ویران کنید! هیچ چیز را باقی نگذارید.
«به کمانداران بگویید به بابل حمله کنید و نگذارید هیچکس فرار کند. آن را به جزای کارهایش برسانید، و با او همانطور رفتار کنید که او با دیگران رفتار کرده است، چون او با غرور علیه من، تنها قدّوس اسرائیل عمل نموده است.
ملّت مغرور تو لغزش میخورند و خواهند افتاد و هیچکس به تو کمک نمیکند که دوباره بلند شوی. من شهرهای تو را به آتش خواهم کشید و هرچه در اطراف آنهاست از بین خواهند رفت.»
امّا کسیکه آنها را آزاد میسازد قوی است و نامش خداوند متعال میباشد. او خودش از آنها دفاع خواهد کرد و صلح و آرامش را بر تمام روی زمین و ناآرامی و آشوب را در بابل به وجود خواهد آورد.»
بابل دچار همان سرنوشتی خواهد شد که سدوم و غموره را گرفتار کردم، وقتیکه آنها را با تمام شهرهای اطرافشان از بین ببرم. دیگر هرگز کسی در آن زندگی نخواهد کرد. من، خداوند چنین گفتهام.
آنها کمانها و نیزههای خود را برداشتهاند،
آنها ظالم و بیرحمند.
فریاد آنها مثل دریای خروشان است،
و سوار بر اسب پیش میروند.
آنها آمادهٔ جنگ با بابل هستند.
من، خداوند، مثل شیری که از بیشهای در کنار رود اردن بیرون میآید و به طرف چمنزارها میرود، تمام بابلیها را مجبور میکنم به طور ناگهانی از شهر خودشان فرار کنند. آنگاه رهبری که من انتخاب میکنم، بر آن ملّت حکومت خواهد کرد. چه کسی را میتوانید با من مقایسه کنید؟ چه کسی جرأت دارد مرا به مبارزه بطلبد؟ چه فرمانروایی میتواند با من مخالفت نماید؟
پس به نقشهای که من علیه شهر بابل کشیدم و به آنچه میخواهم بر سر مردم بابل بیاورم گوش کنید. حتّی کودکان آنها را بزور خواهند برد و همه وحشتزده خواهند شد.