چون تامار دید كه شیله بزرگ شده و هنوز با او ازدواج نكرده است، لباس بیوهزنیاش را عوض كرد و روبندی به صورت خود زد و با چادری خود را پوشانید. سپس بر دروازهٔ روستای عناییم كه در سر راه تمنه است، نشست.
Ona svuče udovičko ruho, navuče koprenu i zamota se pa sjede na ulazu u Enajim, što je na putu k Timni. Vidjela je, naime, da je Šela odrastao, ali nju još ne udaše za nj.