به شهر بگو که خداوند متعال چنین میفرماید: چون بسیاری از مردم خود را به قتل رساندهای و خود را با پرستش بُتها آلوده نمودهای بنابراین زمان تو فرا رسیده است.
تو بهخاطر خونی که ریختهای مقصّر هستی و چون با ساختن بُتها آلوده گشتهای و روزهای خود را نزدیک کردهای و سالهای تو به پایان رسیدهاند، به این سبب تو را نزد ملّتها شرمسار ساختهام و همهٔ ملّتها به تو ریشخند میزنند.
بعضی از ساکنان تو، دیگران را با تهمت و دروغ به کشتن میدهند. بعضی به پرستشگاههای بالای کوه میروند و از قربانی بُتها میخورند. گروهی همواره هوسهای خود را ارضاء میکنند.
ایشان در میان تو، رشوه میگیرند تا خون بریزند، شما هم بهره میگیرید و با زیادهستانی از همسایهٔ خود سوء استفاده میکنید و مرا فراموش کردهاید. من، خداوند متعال چنین گفتم.
مانند کسیکه نقره، برنز، آهن، سرب و روی را جمع میکند و در کوره میگذارد تا به آنها آتش بدمد تا ذوب شوند، پس من شما را در خشم و غضب خود گرد میآورم و ذوب خواهم کرد.
رهبران در درونشان مانند شیران غرّانی هستند که شکار خود را میدرند، ایشان آدمیان را میکشند و گنج و اشیای گرانبها را میگیرند و بسیاری را بیوه کردهاند.
کاهنان قوانین مرا میشکنند و برای آنچه مقدّس است، احترام قایل نیستند. ایشان فرق بین پاک و ناپاک را آموزش نمیدهند و روز سبت را نادیده میگیرند. در نتیجه مردم اسرائیل برای من احترام قایل نیستند.
انبیا این گناهان را چون کسیکه دیوار را رنگ میکند، پوشاندهاند. ایشان رؤیاهای دروغین میبینند و پیشگوییهای دروغین میکنند. ایشان ادّعا میکنند که کلام خداوند متعال را میگویند، امّا من خداوند متعال، با ایشان سخن نگفتهام.
به دنبال کسی میگشتم تا دیوار را بسازد تا در جایی که دیوار فرو ریخته است، بایستد و هنگامیکه خشم من آن را ویران میکند از سرزمین دفاع کند، امّا هیچکس را نیافتم.