وقتی اشقلون این را ببیند وحشت میکند. غزه و عقرون از درد به خود میپیچند و امید عقرون به ناامیدی تبدیل میگردد. پادشاه غزه کشته میشود و اشقلون از سکنه خالی میگردد.
گوشتی را که با خون میخورد از دهانش و چیزهای حرام را از میان دندانهایش بیرون میکشم. کسانیکه باقی میمانند به من تعلّق خواهند داشت و مانند یکی از طایفههای سرزمین یهودا جزء قوم من میشوند. عقرون هم مثل یبوسیان به قوم من میپیوندد.
من از سرزمین خود حفاظت میکنم تا سپاهیان دشمن نتوانند از آن عبور و مرور کنند. من با چشمان خود رنج و خواری قومم را دیدم و دیگر نمیگذارم که ستمگران سرزمین آنها را پایمال نمایند.»
خداوند میفرماید: «من ارّابههای جنگی و اسبها را از سرزمین اسرائیل دور میکنم.
کمانهای جنگی شکسته میشوند
و او صلح و امنیّت را در بین اقوام جهان برقرار میسازد.
قلمرو فرمانروایی او از دریا تا دریا
و از رود فرات تا دورترین نقطهٔ زمین میباشد.»
خداوند در وقت جنگ رهبر قوم خود میشود
و تیرهایش مانند برق بر سر دشمن فرود میآید.
خداوند اعلام جنگ میکند
و مانند گِردبادی که از جنوب برمیخیزد بر دشمن میتازد.
خداوند متعال از قوم خود دفاع میکند
و آنها تیراندازان دشمن را مغلوب نموده
زیر قدمهای خود پایمال میسازند.
در میدان جنگ مانند مستان فریاد میزنند.
خون دشمنان همچون خون قربانی که جامها و گوشههای قربانگاه را پُر میکند،
بر زمین جاری خواهد شد.