کسی نمیداند که چه روزی مرگ او فرا میرسد و نمیتواند مرگ خود را به تعویق بیندازد و یا از اجل خود فرار کند. مرگ، جنگی است که از آن گریزی نیست و هیچکسی نمیتواند با فریب و حیله خود را از آن برهاند.
آنگاه دیدم که مردم شریر مردند و زیر خاک رفتند، امّا مردمی که پس از مراسم خاکسپاری آنها برگشتند، در همان شهری که آنها در آن ظلم میکردند، از آنها تعریف و تمجید نمودند. این هم یک کار پوچ و بیهوده است.
پس شادمانی را ستودم چون برای انسان در دنیا چیزی بهتر از این نیست که بخورد و بنوشد و لذّت ببرد تا در میان زحمات این زندگی که خدا در دنیا به او داده است لذّت ببرد.
امّا تلاش من به جایی نرسید و دانستم که انسان نمیتواند کارهای خدا را درک کند و هرقدر زیادتر بکوشد، باز هم از درک کارهای او عاجز میماند. حکیمان ادّعا میکنند که همهچیز را میدانند، ولی فکر آنها بیهوده است.