ابیا درگذشت و با پدرانش در شهر داوود به خاک سپرده شد و پسرش، آسا به جای او بر تخت سلطنت نشست. در دوران سلطنت آسا سرزمین یهودا برای مدّت ده سال از امنیّت و آرامش کامل برخودار بود.
او به یهودا گفت: «بیایید شهرهایی بسازیم و با دیوارها، و بُرجها و دروازهها و پشتبندها آنها را احاطه کنیم، دلیلی که ما اکنون این سرزمین را داریم این است که خداوند، خدایمان را خواستار شدیم. ما او را خواستیم و او از هر سو به ما صلح بخشیده است.» پس شهرها را ساختند و کامیاب شدند.
آسا لشکری متشکّل از سیصد هزار نفر از یهودا مسلّح به سپرهای بزرگ و نیزه و دویست و هشتاد هزار سرباز از بنیامین که مجهّز به سپرهای کوچک و کمان بودند، داشت. همهٔ ایشان رزمندگانی شجاع بودند.
آسا خداوند، خدای خود را چنین نیایش کرد: «ای خداوند، برای تو یاری دادن به زورمندان و ناتوانان یکسان است. ما را کمک کن، ای خداوند، خدای ما! زیرا ما به تو تکیه کردهایم و به نام تو در برابر این گروه عظیم آمدهایم. ای خداوند، تو خدای ما هستی و نگذار هیچ انسانی بر تو چیره شود!»
آسا و ارتش او تا جرار، حبشیها را دنبال کردند و همهٔ ایشان را از پای در آوردند، زیرا ایشان در برابر خداوند و لشکر او شکست خورده بودند. مردم یهودا غنایم فراوانی گرفتند.