«تو میدانی که پدرم داوود بهخاطر جنگهای دایمی علیه سرزمینهای دشمنان اطرافش نتوانست معبدی برای ستایش خداوند بسازد تا اینکه خداوند او را بر همهٔ دشمنانش پیروز گرداند.
خداوند، به پدرم داوود وعده داد، پسرت که من او را بعد از تو پادشاه خواهم کرد، برای من معبدی خواهد ساخت. اکنون تصمیم گرفتهام که آن معبد را برای ستایش خداوند بسازم.
پس مردان خود را به لبنان بفرست تا درختان سرو برای من قطع کنند. مردان من نیز با آنها کار خواهند کرد و من مزد کارگران تو را هرچه تعیین کنی میپردازم، همانطور که میدانی کارگران من در قطع کردن درختان به خوبی کارگران تو نیستند.»
حیرام هنگامیکه پیام سلیمان را شنید، بسیار خشنود شد و گفت: «سپاس خداوند را که امروز به داوود چنین پسر خردمندی داده است تا جانشین او و پادشاه آن سرزمین بزرگ شود.»
مردان من الوار را از لبنان به ساحل دریا پایین میآورند و آنها را به هم میبندند تا شناور شوند و از آنجا به محلی که شما انتخاب میکنید خواهیم فرستاد. در آنجا مردان من آنها را باز میکنند و مردان شما مسئول آنها خواهند بود. در عوض، خوراک مردان مرا تهیّه کنید.»