خداوند میفرماید: «من همیشه عاشق شما بودهام.» امّا شما میپرسید: «تو چگونه عشق خود را به ما نشان دادهای؟» خداوند در پاسخ میفرماید: «عیسو و یعقوب دو برادر بودند. امّا من یعقوب و نسل او را دوست داشتم، امّا از عیسو نفرت داشتم. سرزمین کوهستانی او را ویران کردم و آنجا را مسکن شغالها ساختم.»
خداوند میفرماید: «من همیشه عاشق شما بودهام.» امّا شما میپرسید: «تو چگونه عشق خود را به ما نشان دادهای؟» خداوند در پاسخ میفرماید: «عیسو و یعقوب دو برادر بودند. امّا من یعقوب و نسل او را دوست داشتم، امّا از عیسو نفرت داشتم. سرزمین کوهستانی او را ویران کردم و آنجا را مسکن شغالها ساختم.»
اگر اَدومیان که از نسل عیسو هستند بگویند: «شهرهای ما ویران شدهاند، امّا آنها را بازسازی میکنیم.» ولی خداوند متعال میفرماید: «هرچند آنها شهرهای خود را بازسازی کنند، من دوباره آن را ویران خواهم ساخت و سرزمین آنها 'سرزمین شرارت' و خودشان 'مردمی که خداوند تا ابد از آنها خشمگین میباشد' نامیده خواهند شد.»
خداوند متعال به کاهنان میفرماید: «پسر، به پدر خود و غلام به آقای خود احترام میگذارد، پس اگر من پدر شما هستم، چرا به من احترام نمیگذارید؟ و اگر ارباب شما هستم، پس حرمت من کجاست؟ ای کاهنان، شما نام مرا بیحرمت ساخته و میگویید: 'چطور نام تو را بیحرمت کردهایم؟'
آیا این کار شما زشت نیست که یک حیوان کور یا لنگ و یا بیمار را برای من قربانی میکنید؟ اگر آن را به حاکم خود هدیه بدهید، آیا او آن را خواهد پذیرفت و از شما راضی خواهد بود؟»
خداوند متعال میفرماید: «شما میگویید خدمتی که برای من میکنید خسته کننده است و روی خود را از من برمیگردانید. شما حیواناتی را که بزور از مردم گرفتهاید و آنهایی را که لنگ یا بیمارند، به عنوان قربانی برای من میآورید! آیا فکر میکنید که من آنها را میپذیرم؟
لعنت بر کسیکه فریب بدهد، یعنی نذر کند که قوچ سالمی را از گلّهٔ خود قربانی کند ولی حیوان معیوبی را بیاورد. من پادشاه بزرگ و با عظمت هستم و نام من در بین اقوام جهان با عزّت و احترام یاد میشود.»