مردم افرایم برای جنگ آماده شدند؛ آنها از رود اردن به سمت زفان گذشتند و به یفتاح گفتند: «چرا وقتیکه به جنگ عمونیان رفتی، از ما دعوت نکردی که همراه تو برویم؟ حالا ما خانهات را بر سرت آتش میزنیم.»
آنگاه یفتاح مردان جلعاد را جمع کرد و با افرایم جنگیدند و افرایم را شکست دادند. مردم افرایم یک بار گفته بودند: «شما فراریان افرایم هستید که در بین افرایم و منسی زندگی میکنید.»
مردم جلعاد گذرگاههای رود اردن را به روی افرایم بستند و اگر یکی از فراریان افرایم میخواست از رود عبور کند، نگهبانان جلعاد میپرسیدند: «تو افرایمی هستی؟» اگر میگفت: «نی، نیستم.»
آن وقت نگهبانان میگفتند: «بگو، شبولت.» اگر به عوض شبولت، میگفت سبولت، یعنی کلمه را به درستی تلفّظ نمیکرد، آنگاه او را میکشتند. در آن وقت چهل و دو هزار نفر از مردم افرایم کشته شدند.
او دارای سی پسر و سی دختر بود. او دختران خود را به خارج از خاندان شوهر داد و برای پسران خود هم سی عروس از خارج آورد. او مدّت هفت سال بر اسرائیل حکومت کرد.