هنگامیکه به آنجا رسید افسران ارتش گرد هم نشسته بودند. او گفت: «ای فرمانده، من برای شما پیامی دارم.»
ییهو گفت: «برای کدامیک از ما؟»
او پاسخ داد: «برای شما، ای فرمانده.»
پس او برخاست و به داخل خانه رفت و نبی جوان روغن را بر سرش ریخت و گفت: «خداوند خدای اسرائیل چنین میگوید: 'من تو را به پادشاهی قوم خدا در اسرائیل مسح میکنم.
هنگامیکه ییهو نزد افسران همراه خود بازگشت از وی پرسیدند: «آیا همهچیز خوب است؟ آن مرد دیوانه از تو چه میخواست؟»
ییهو پاسخ داد: «شما میدانید او چه میخواست.»
امّا یورام پادشاه به یزرعیل بازگشت تا زخمهایی که سوریها در جنگ با حزائیل پادشاه سوریه به او زده بودند، بهبود یابد. پس ییهو به افسرانش گفت: «اگر با من هستید، نگذارید کسی از شهر خارج شود و به یزرعیل خبر برساند.»
دیدبانی که بر بُرجی دیدهبانی در یزرعیل ایستاده بود، ییهو و مردانش را دید که نزدیک میشوند. پس با صدای بلند گفت: «من سوارانی را میبینم که میآیند.»
یورام پاسخ داد: «سواری را بفرست تا بپرسد که دوست هستند یا دشمن.»
سوار بیرون رفت و به ییهو گفت: «پادشاه میخواهد بداند که آیا شما مانند دوست آمدهاید؟»
ییهو پاسخ داد: «به تو مربوط نیست، به دنبال من بیا.»
دیدهبان از روی بُرج گزارش داد که قاصد به آن گروه رسید ولی بازنگشت.
یورام پادشاه دستور داد: «ارابهٔ مرا آماده کنید.» سپس او و اخزیا پادشاه یهودا هریک بر ارّابههای خود سوار شدند و به دیدار ییهو رفتند. ایشان در کشتزار نابوتِ یزرعیلی به ییهو رسیدند.
هنگامیکه یورام او را دید، پرسید: «ای ییهو آیا از در صلح آمدهای؟»
او پاسخ داد: «تا هنگامیکه جادوگری و بتپرستی مادرت ایزابل ادامه داشته باشد، چگونه میتوان در صلح بود؟»
ییهو به دستیار خود بدقَر گفت: «او را بردار و در کشتزار نابوت یزرعیلی بینداز. بهیاد بیاور هنگامیکه ما دوش به دوش در عقب اخاب پدر او سواره میآمدیم خداوند علیه او چنین گفت:
'من دیروز ریخته شدن خون نابوت و پسرانش را دیدم و قول میدهم تو را در اینجا در همین کشتزار مجازات کنم.' پس اکنون جسد او را بردار و مطابق کلام خداوند در آن زمین بینداز.»
هنگامیکه اخزیا، پادشاه یهودا چنین دید، به سوی شهر بیتهگان گریخت. ییهو او را دنبال کرد و فریاد زد: «او را بکشید.» و ایشان او را در ارّابهاش بر بلندیهای جور در نزدیکی شهر یَبَلعام زخمی کردند. او به شهر مجدو گریخت و در آنجا جان سپرد.
هنگامیکه بازگشتند و خبر دادند، ییهو گفت: «این کلام خداوند است که توسط خدمتگزار خود ایلیای تشبی پیشگویی کرده بود که جسد ایزابل را در زمین یزرعیل سگها خواهند خورد