خداوند به من فرمود: 'من به تو فرزندان بسیار خواهم داد و از فرزندان تو قومهای بسیار به وجود خواهم آورد. من این زمین را به فرزندان تو برای همیشه تا ابد به ارث خواهم داد.'
«حالا دو پسر تو كه قبل از آمدن من به مصر برای تو به دنیا آمدند، مال من خواهند بود. افرایم و منسی مثل رئوبین و شمعون پسران من هستند و در این وعده سهیم میباشند.
این بهخاطر مادرت راحیل است. هنگامی كه من از بینالنهرین میآمدم، در سر راه كنعان درحالیکه تا افراته فاصلهٔ زیادی نبود، راحیل مرد و من او را در كنار راه افراته كه امروز بیتلحم نامیده میشود به خاک سپردم.»
و سپس برای یوسف دعای بركت خواند و گفت: «خدا، همان خدایی كه پدرانم ابراهیم و اسحاق او را بندگی كردند، این دو پسر را بركت دهد.
خدا -همان خدایی كه تا امروز مرا رهبری كرده است- ایشان را بركت دهد.
همان فرشتهای كه مرا از تمام سختیها و مشكلاتم نجات داد،
ایشان را بركت دهد تا نام من و نام پدرانم ابراهیم و اسحاق به وسیلهٔ این پسران پایدار بماند
و تا آنها فرزندان بسیار داشته باشند.»
پدرش از اینكار خودداری كرد و گفت: «میدانم، پسرم، من میدانم. نسل منسی هم قوم بزرگی خواهد شد. امّا برادر كوچكش از او بزرگتر خواهد شد و نسل او ملّتی بزرگ خواهد گردید.»
پس در آن روز یعقوب ایشان را بركت داد و گفت: «بنیاسرائیل موقع بركت، اسم شما را به زبان خواهد آورد. آنها خواهند گفت خدا شما را مثل افرایم و منسی بگرداند.» به این ترتیب افرایم را بر منسی ترجیح داد.