پس از شش سال صبر کردن، یهویاداع کاهن تصمیم گرفت زمان اقدام فرا رسیده است. او با پنج نفر از فرماندهان ارتش همدست شد که عبارت بودند از: عزریا پسر یهورام، اسماعیل پسر یهوحانان، عزریا پسر عوبید، معیسا پسر عدایا و الیشافاط پسر زکری.
ایشان همه در معبد بزرگ گرد آمدند و با یوآش پسر پادشاه پیمان بستند. یهویاداع به ایشان گفت: «او پسر پادشاه فقید است اکنون همانطور که خداوند به خاندان داوود وعده داده است که یکی از بازماندگان او پادشاه گردد، او باید پادشاه شود.
هیچکس به جز کاهنان و لاویانی که در معبد بزرگ خدمت میکنند، نباید وارد شوند. ایشان چون تقدیس شدهاند میتوانند وارد شوند. امّا بقیّهٔ مردم باید از فرمان خداوند پیروی کنند و بیرون بمانند.
لاویان و مردم یهودا دستورهای یهویاداع را انجام دادند. فرماندهان، خادمینی را که در روز سبت خدمتشان تمام شده بود، مرّخص نکردند تا همهٔ گروهی که به خدمت میآمدند و هم گروهی که مرّخص میشدند را در اختیار داشته باشند.
آنگاه یهویاداع شاهزاده را بیرون آورد و او را تاجگذاری کردند و کتاب قوانین پادشاهی را به او دادند و او را پادشاه اعلام کردند. سپس یهویاداع و پسرانش او را مسح کردند و فریاد زدند: «جاوید پادشاه!»
هنگامیکه نگاه کرد، دید که پادشاه جلوی دروازه در کنار ستونش ایستاده و فرماندهان و شیپورچیها نزد وی ایستادهاند و همهٔ مردم سرزمین شادی میکنند و شیپورها را به صدا در آوردهاند و سرایندگان با سازهای خود جشن را رهبری میکنند، جامهٔ خود را درید و فریاد زد: «خیانت! خیانت!»
یهویاداع نگهداری از معبد بزرگ را طبق سازماندهی داوود به کاهنان لاوی داد، همانگونه که داوود ایشان را سازماندهی کرده بود تا مسئول معبد بزرگ باشند تا چنانچه در قوانین موسی نوشته شده بود و برای خداوند قربانی سوختنی تقدیم کنند و مطابق فرمان داوود این کار را با شادمانی و سرودن انجام دهند.
سپس او با فرماندهان ارتش و بزرگان، فرمانداران قوم و تمام قوم سرزمین، پادشاه را از معبد بزرگ از دروازهٔ بالایی به کاخ سلطنتی آوردند و او را بر تخت پادشاهی نشاندند.