Wstawszy tedy król w nocy, rzekł do sług swoich: Powiem ja wam, co nam uczynili Syryjczycy; wiedzą, żeśmy zgłodniali, przetoż wyszli z obozu, a pokryli się w polu, mówiąc: Gdy wynijdą z miasta, pojmiemy je żywo, i miasto ubieżemy.
پادشاه در شب برخاست و به افسران خود گفت: «من به شما میگویم که سوریها چه نقشهای دارند، آنها میدانند که ما گرسنه هستیم. پس آنها در دشت پنهان شدهاند و به این فکر هستند که ما از شهر خارج شویم و آنها ما را اسیر کنند و وارد شهر شوند.»