سارای به اَبرام گفت: «خداوند مرا از بچّهدار شدن محروم كرده است. چرا تو با كنیز من هاجر همخواب نمیشوی؟ شاید او فرزندی برای من به دنیا بیاورد.» اَبرام با آنچه سارای گفت موافقت كرد.
And Sarai said unto Abram, Behold now, the LORD hath restrained me from bearing: I pray thee, go in unto my maid; it may be that I may obtain children by her. And Abram hearkened to the voice of Sarai.