امّا، ای خداوند، تو مرا میشناسی
و هرچه انجام میدهم تو میبینی
و میدانی چقدر تو را دوست دارم.
این مردمان شریر را مثل گوسفندانی که برای قصّابی میبرند، از اینجا بیرون ببر؛
و تا زمان کشتارشان آنها را جدا نگاهدار.
تا به کی این سرزمین ما باید اینقدر خشک باشد
و علف مزارع ما پژمرده باشند؟
حیوانات و پرندگان هم بهخاطر شرارت قوم در حال مرگند،
قومی که میگوید 'خدا نمیبیند ما چه میکنیم؟'»
خداوند گفت: «ای ارمیا، اگر از مسابقه دادن با مردمان اینقدر خسته شدهای،
چگونه میتوانی با اسبان مسابقه دهی؟
اگر نمیتوانی در زمین صاف و هموار روی پای خود بایستی،
در جنگلهای اردن چه خواهی کرد؟
خداوند میگوید: «امّا دربارهٔ همسایگان اسرائیل که میراث قوم من، زمینی را که من به آنها داده بودم، ویران کردند. من آن مردمان شریر را مثل گیاهی که از ریشه میکَنند از سرزمینشان بیرون خواهم کرد و مردم یهودا را نجات خواهم داد.
اگر با تمام دل آیین قوم مرا بپذیرند، و به نام من سوگند یاد کنند، همانطور که روزی به قوم من میآموختند به نام بعل قسم بخورند، آنگاه آنها هم جزو قوم من خواهند بود و کامیاب خواهند شد.