خداوندا، خبری را که به من فرمودی شنیدم
و از شنیدن آن ترس مرا فراگرفت.
بار دیگر کارهای عظیمی را که در دوران گذشته انجام میدادی
به ما نشان بده
و در هنگام غضب خود، رحمتت را به یاد آور.
هنگامیکه میایستد، زمین میلرزد
وقتی نگاه میکند، قومها از ترس میلرزند.
کوههای جاودانی خُرد میشوند
و تپّههای ابدی که در زمانهای قدیم بر آنها قدم میزد،
از هم پاشیده میشوند.
خداوندا، آیا رودها تو را خشمگین ساختند؟
آیا دریاها تو را غضبناک کردند؟
که بر بالای ابرها عبور کردی؛
و ابرهای توفانی ارّابهات گشتند،
و تو پیروزی برای مردم خود آوردی.
وقتی اینها را میشنوم،
از ترس بدنم تکان میخورد و لبهایم میلرزند.
اندامم سست میشود
و پاهایم به لرزه میآیند.
در انتظار روزی هستم
که خدا آن مردمی را که ما را مورد حمله قرار دادند مجازات کند.
هرچند درخت انجیر شکوفه نیاورد
و انگور در تاک نروید،
محصول زیتون از بین برود
و کشتزارها غلّه بار نیاورند،
گلّهها در چراگاه تلف شوند
و طویلهها از رمه خالی بمانند،