اولی شبیه شیر بود، امّا مانند عقاب بال داشت. درحالیکه به آن نگاه میکردم، دیدم که بالهایش کنده شد، سپس بلند شد و مثل انسان روی دو پای خود ایستاد. سپس به این حیوان عقل انسان داده شد.
حیوان دومی همانند خرس بود و روی پاهای خود ایستاده آمادهٔ حمله شد. در بین دندانهایش سه دنده دیدم و صدایی شنیدم که به آن حیوان میگفت: «برخیز و تا میتوانی گوشت بخور!»
بعد در خواب حیوان چهارم را دیدم که خیلی ترسناک و قوی بود. این حیوان با دندانهای بزرگ و آهنین، قربانیان خود را میدرید و میخورد، سپس مابقی را در زیر پاهای خود لگدمال میکرد. این حیوان با سه حیوان دیگر فرق داشت و دارای ده شاخ بود.
درحالیکه به شاخهایش نگاه میکردم، دیدم یک شاخ کوچک از بین شاخها پیدا شد و سه شاخ اول را از بیخ کند. این شاخ کوچک چشمانی مثل چشمان انسان داشت و از دهانش سخنان تکّبرآمیز جاری بود.
آنگاه تختهایی را دیدم که در جاهای خود قرار داده شدند و «موجود ازلی» بر تخت خود جلوس کرد. لباس او همچون برف، سفید و موهای سرش مانند پشمِ خالص بود. از تخت او شعلههای آتش برمیخاست و چرخهای آن، آتش سوزان بود.
بعد دربارهٔ حیوان چهارم که ترسناک و دارای دندانهای آهنین و پنجههای برنزی بود و با سه حیوان دیگر فرق داشت و قربانیان خود را میدرید و میخورد و زیر پا لگدمال میکرد، از او پرسیدم.
همچنین دربارهٔ آن ده شاخ و شاخ کوچکی که بعداً ظاهر شد و سه تا از آن ده شاخ که از بیخ کنده شدند، سؤال کردم. آن شاخ کوچک همان شاخی بود که چشم داشت و از دهانش سخنان تکّبرآمیز جاری بود و از شاخهای دیگر هولناکتر بود.
او برای من چنین شرح داد: «حیوان چهارم سلطنت چهارم بر زمین است. این سلطنت با سلطنتهای دیگر فرق دارد. تمام دنیا را پارهپاره نموده، در زیر پاهای خود لگدمال میکند.
او برضد خدای متعال سخن میگوید، بر مقدّسین ظلم میکند و میکوشد که تمام قوانین و جشنهای مذهبی را تغییر بدهد. مقدّسین خدا مدّت سه سال و نیم تحت تسلّط او خواهند بود.